💟💜
سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ب.ظ
یهروزی میرسه که هممون میفهمیم
چقدر فرصتِ باهم بودن و لذت بردنِ از هم میتونه کوتاه باشه
اونموقعس که دیگه هیچ کاری نمیتونیم بکنیم
جز نیگا کردنِ به عکسا و شنیدنِ صدا ها و مرور کردنِ خاطره ها
شاید الان قدرِ همو ندونیم
شاید الان فکر میکنیم خب حالا که وقت هست واسه دیدنش
شنیدش
بغل کردنش
اما نه ..
همیشه وقت نیست
یهو میبینی تموم شده
تموم میشه و ما میمونیم و
چشمایِ پر برقِ دیده نشده
ما میمونیم و
صدایِ خنده های شنیده نشده
گرمایِ تنِ حس نشده
فشارِ توو بغلِ ..
یهو به خودمون میایم و میبینیم نشستیم کنجِ اتاق
زانوهامونو از تنهایی بغل گرفتیم و واسه دلِ تنگ شدمون غصه میخوریم
ولی دیگه هیچ فایده ای نداره
هیچ کاری نمیشه کرد
به همین سادگی و همینقدر کوتاه
اما من یه پیشنهادِ بهتر دارم
من میگم بیا همین الان بریم و دلتنگیامونو ابراز کنیم
بریم داد بزنیم و بهش بگیم لعنتی دلم برات تنگ شده
دلم میخوادت زیاد
زیاد تر از زیاد
بفهم ..
بفهم که من دوس دارم همیشه بخندی و خوشحال باشی
دوس دارم تا تهِ دنیا باهات بیام و هرگز تنهات نذارم
باور کن
باور کن وقتی میخندی خیلی خوشگل تری ..❤
۹۶/۰۶/۲۱